یه مشت نمک!!
روزی شاگرد یک راهب هندو ازش خواست که یه درس به یاد ماندنی به او بده .
- راهب از او خواست یک کیسه نمک نزد او بیاورد، بعد یه مشت از اون نمک رو داخل نیک لیوان نیمه پر ریخت و از اوخواست که آن را سربکشه .شاگرد فقط تونست یه جرعه ک.چک از آب رو بخوره،اونم به زحمت .
- استاد پرسید : مزه اش چه طور بود؟؟ بقه داستان در ادامه مطلب...
متن داستان:
روزی شاگرد یک راهب هندو ازش خواست که یه درس به یاد ماندنی به او بده .
- راهب از او خواست یک کیسه نمک نزد او بیاورد، بعد یه مشت از اون نمک رو داخل نیک لیوان نیمه پر ریخت و از اوخواست که آن را سربکشه .شاگرد فقط تونست یه جرعه ک.چک از آب رو بخوره،اونم به زحمت .
- استاد پرسید : مزه اش چه طور بود؟!
- اگرد پاسخ داد : "بدجور شور و تنده و اصلا نمیشه خوردش"
پیر مرد هندواز شاگردش خواست یه مشت نمک برداره و اونو همراهی کنه . رفتند تا رسیدند کنار دریاچه ،استاد از اوخواست تا نمک ها رو داخل دریاچه بریزه . بعد یه لیوان آب از داخل دریاچه برداشت داد دست شاگردش و به او گفت از آن آب بنوشد.
شاگرد به راحتی تمام آب داخل لیوان را سرکشید. استاد این بارهم از او مزه ی آب داخل لیوان رو پرسید
شاگرد پاسخ داد: کاملا معمولی بود .
پیر مرد هندو گفت: رنج ها و سختی ها که انسان درطول زندگی با آنها روبه رو میشه همچون یه مشت نمکه و اما این روح و پذیرش انسانه که هرچه قدر بزرگتر و وسیع تر بشه ، میتونه اون همه رنج و اندوه رو به راحتی تحمل کنه .
بنابراین، سعی کن یه دریا باشی تا یه لیوان آب.!!
- شنبه, ۱۴ تیر ۱۳۹۳، ۱۱:۵۴ ق.ظ